طلوع در شبانگاهان حاکمیت خمینی صفتان!!!
آه که سی سال است که،
دربدر،
به هر شهر و دیار و کشور،
از چنگ دژخیمان آخوند صفت،
گریزان، نالان، و گریانم!!!
به هر شهر، به هر کشور که وارد شدم،
آنجا را به آتش کین خود آلودند!!!
مسعودم را آوارهُ شهر ها و دیار نمودند!!!
مریمم را به زندان کشیدند!!!
اشرفم را به آتش کشیدند، بمباران کردند!!!
صد بار؟؟؟
هزار بار؟؟؟
نه، یکصد هزار بار!!!.......
در هر شب!!!
مرضیه، ندا، و حمید و......
شعلهُ فروزان آزادی گشتند!!!
در دیار غربت!!!
برای چی؟؟؟
برای اینکه
انسان آزاد است و
آزادی را نمیتوان به زنجیر کشید!!!
آنهم در مهد آزادی، فرانسه، انگلیس،.......
آبم را مسموم و منفجر نمودند!!!
منبع آبم را منهدم نمودند!!!
غذایم را از من دریغ نمودند!!!
به سم آلودند!!!
گفتند حق غذا ندارید!!!
حق نوشیدن آب ندارید!!!
عجبا؟؟؟!!!
آ خه ، آب و غذا جیرهُ اولیهُ هر موجود زنده است!!!
چرا؟؟؟ چرا؟؟؟ چرا؟؟؟........
سلاحم، که شرفم،
ناموسم، زبان گویای دردم بود را
از من، از من جنگجوی آزادیخواه گرفتند!!!
گفتند حق برداشت سلاحم،
شرفم، ناموسم را برای
دفاع از شرف خود و خلقم را ندارم؟؟؟!!!
ای وای بر شما،
بی صیرتان بد کنشت.
مغزم، فکرم، آر مانم،
تشکیلاتم، سازمانم، مردمانم،
زنان و دخترکانم،
پیران و جوانانم، را
به زنجیر کشیدند و
به یغما بردند!!! و کشتند و سوزاندند.
گفتند حق فکر کردن ندارید!!!؟؟؟
حق صحبت ندارید!!!؟؟؟
حق بیان ندارید!!!
آخر شما کجا و بیان حسین سرور شهیدان کجا؟؟؟
"انمل الحیاهُ عقیدهُ و جهاد".....
آخر شما کجا و شهادت
عاشورا گونهُ ما در
هر شهر و دیار،
در هر کشور، فرانسه، انگلستان، سوییس،
ایتالیا، ترکیه، .......
در آمریکا، اروپا، آسیا، آفریقا کجا؟؟؟
آخر زیستن حق مسلم هر موجود زنده است....
بیان عقیده حق مسلم ماست....
چرا؟؟؟ چرا؟؟؟ چرا؟؟؟؟....
این همه غل و زنجیر؟؟؟
حتی در دیار فرنگ؟؟؟
خاک اشرف، بدیع زادگان،
منصوری، جلیلی و .......
را به توبره کشیدند!!!؟؟؟
و ما را در حصار گذاشتند!!!
و گقتند که، خروج ممنوع هستید!!!
گقتند که " خاک از شما بیزار است"!!!
وای بر شما که
به کون و مکان
به خاک جهان خیانت و تجاوز میکنید!!!
شما را از روز پاسخ چه نشان؟؟؟
دیری نخواهد پایید
که ما، خلقمان،
مردممان، کوهمردان،
شیر زنان مجاهدمان....
خاک شما دیو صقتان را
به توبره خواهتد کشید...
ریش و ریشه اتان را
با سلاح ظلمت سوزمان...
با بمب و تانک و کاتیوشامان.
به آتش خواهیم کشید..و
نسل کثیفتان را از روی زمین،
از ایران زمین،
این سرزمین شیر و خورشید.
سرزمین کوروش و داریوش،
سرزمین بابک و افشین، ابو مسلم.....
پاک خواهیم نمود....
با اندیشهُ جهل سوزمان...
فکر و اندیشهُ شما دیو صیرتان
خمینی سرشت را از بن و ریشه
خواهیم سوزاند و خاکستر نمود......
سی سال است که در کمین این لحظه ایم.
این لحظه نزدیک است.
خدا حافظ اندیشهُ خمینی صفت.
خدا حافظ اندیشهُ مردم کش.
خدا حافظ اندیشهُ خانمان بر انداز.
خدا حافظ. خدا حافظ. خدا حافظ....
ما در شبانگاهان حاکمیت پلید شما خمینی صفتان،
طلوع خورشید وار کردیم.
و حالا نوبت شماست که
درخشش خورشید وارمان را
که از قلب اشرف و در چهرهُ مسعود و مریم
طلوع کرده را نظاره گر باشید.
خورشید گدازان ما،
ریش و ریشهُ جهل سوز و ظبمت کوب دارد...
باش و درخشش مان را
در غرش رگبارهایمان..
در جای جای ایران زمین
و در جهان پهناور....
در غرش سلاحهای
کوهمردان و شیر زنان مجاهد
نظاره کن...
و مرگ اندیشهُ پوسیدهُ
خمینی صفتییتان را نظاره گر باش.....
روز، روز تماشای
جان دادن و مرگ شما
خمینی صفتان است...
مرگت را، مرگ اندیشهُ چرکین خود را
نظاره کن........
خدا حافظ اندیشهُ خمینی صفت.....
خدا حافظ. خدا حافظ. خدا حافظ.......
سه شنبه 23 خرداد 1387