تهنيت روز كارگر به كارگران و زحمتكشان قيام
فراخوان به خيزش و اعتراض
در آستانه 30خرداد و سالروز قيام سراسرى از 20 تا 30خرداد 1389
×××
جاى خوشوقتى است كه آقاى عزت الله سحابى هم به گفته خودش «در سنين آخر عمر» به برخى حقايق چشم گشوده و اكنون توان ملى كشور را «به سان قالبى يخ در دست دولت بىكفايت در حال ذوب شدن» مىبيند. او همچنين از «غم جانكاه ديگرى» سخن مىگويد كه «در خيابانها و زندانها بر فرزندان حقگو و حقطلب اين آب و خاک گذشته است». از آنچه در زندانهاى ولى امر مسلمين جهان! بر دختران وزنان زندانى مىگذرد. با «بازجويى مضاعف و مکرر و برخوردهاى مملو از توهين و افترا» براى اينكه «روحيهشان را بشکنند و پشت سرشان جهنمى بسازند که ديگر هيچ وقت هوس بازگشت به آن را نکنند».
مهندس سحابى سه هفته قبل نوشت: «اين برخوردها تا آن حد بوده است که برخى از اين بانوان از خدا طلب مرگ کردهاند… من نمىدانم بر حاکمان ما چه رفته است که براى حفظ قدرت دو روزه دنيايى اين طور قيد هرگونه اخلاق و مذهب را زدهاند و از هر روش وابزارى براى ادامه قدرت خود استفاده مىکنند… ، وقيحانهترين کلمات را براى بانوان به کار مىبرند و اعترافات دروغ از آنها مىخواهند. وا اسفا «دروغ» که در فرهنگ ملى و مذهبى ما بزرگترين گناه است، امروزه به سنت غالب زمانه تبديل شده، دولتمردان با لاف و گزاف به راحتى به مردم دروغ مىگويند و خيالات واهى داخلى و بينالمللىشان را صبح و شب با تکرار و تکرار مىخواهند به خورد مردم فهيم اين مملکت بدهند… متأسفانه همچنان در زندانها مىخواهند زندانيان زن و مرد را به دروغگويى وادارند والا يا تبعيد مىشوند و يا زير فشارهاى مضاعف مىروند».
سحابى مىافزايد: «خدايا تو شاهدى وعدهيى که انقلاب به ملت ما مىداد حکومت عدل علىوار بود… در حالى که آنچه حاکميت ما به نام دين على انجام مىدهد، آسانگيرى و گذشت از هر فساد و تباهى سياسى و اقتصادى و قتل و غارتى است که بعضى از خوديها در بانک و شرکت و بازار و يا کوى دانشگاه و زندان اوين و کهريزک انجام مىدهند و سختگيرى و فشار، آن هم با به کارگيرى انواع فشارها عليه زنان و مردان دستبسته و چشمبسته و بىگناهى است که اهداف و آمال و وعدههاى همان انقلاب را مطالبه مىکنند. اى خداى بزرگ، اى تغيير دهنده قلبها و فکرها، يا حال و روز ما را دگرگون کن يا مرگ مرا برسان».
حالا جالبتر اينكه سحابى رنجنامه 21فروردين 1389 خود را بهدرستى با بخشى از آيه 75 سوره نساء بهپايان مىبرد كه كامل آن به قرار زير است و آقاى سحابى خوب مىداند كه مجاهدين در برابر شاه و شيخ از همين جا آغاز كردند:
وَمَا لَكم لاَ تقَاتلونَ فى سَبيل اللّه وَالمستَضعَفينَ منَ الرّجَال وَالنّسَاء وَالولدَان الَّذينَ يَقولونَ رَبَّنَا أَخرجنَا من هَذه القَريَه الظَّالم أَهلهَا وَاجعَل لَّنَا من لَّدنكَ وَليًّا وَاجعَل لَّنَا من لَّدنكَ نَصيرًا
و شما را چه مىشود كه در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف به نبرد و پيكار بر نمىخيزيد؛ آنان كه زبان حالشان اين است كه بار خدايا ما را از اين ديار ستمگران خارج كن و از جانب خودت براى ما راهبرى و ياورى قرار بده.
×××
وضعيت رژيم غاصب و نامشروع ولايتفقيه به آنجا رسيده كه آخوند محمد يزدى كه يك دهه سردژخيم و رئيس قضائيه خامنهاى بود و هنوز هم براى خامنهاى سينه مىزند و تيغ مىكشد، مىگويد كه در داخل رژيم «برخى به منظور تضعيف جايگاه رهبرى قصد محدود كردن اختيارات ايشان را دارند».
آخوند مزبور كه رياست دبيرخانه خبرگان ارتجاع و رياست جامعه مدرسين قم را بر عهده دارد، 10روز پيش آشكارا اعلام كرد: «اصطلاحاتى نظير فتواى شورايى، اجتهاد شورايى، حق حاكميت، سازمانهاى بينالمللى و حقوقبشر از جمله كلماتى هستند كه بر اساس آن عدهيى براى محدود كردن اختيارات رهبرى از آنها استفاده مىكنند. آنها مىگويند براى كار ولى امر بايد مدت زمان تعيين كرد يا مجلس خبرگان مدت زمان هريك از رهبران را تعيين نمايد».
بله، اينها همان علايم دوران پايانى و نشانههاى غيرقابل انكار در هم شكستن هيمنه و طلسم ولايت است. به همين خاطر، شيخ محمد يزدى هشدار داد: «همگان بايد توجه داشته باشند كه فقط نظر رهبرى ملاك است و بايد آن را مد نظر قرار دهند و فريب اين افراد را نخورند».
×××
در آستانه تصويب قطعنامه تحريم در شوراى امنيت مللمتحد عليه ديكتاتورى آخوندى معاون وزارتخارجه آمريكا از تحريمهاى «حيرت آور» سخن گفت. اخطارهاى آمريكا و جامعه بينالمللى به رژيم در مقوله هستهاى و بمب اتمى، سراپاى رژيم را به لرزه در آورده است. ترس و وحشت از آينده را به وضوح مىتوان از حرفهاى خامنهاى و احمدىنژاد دريافت. ولىفقيه فرتوت برون رفت را در افزايش فشار و سركوب در اشرف از يك سو، و مصادره بىدنده و ترمز انتخابات عراق با همان الگوى احمدىنژادى از سوى ديگر، يافته است. بگذريم كه بالمآل، بر سر خودش خراب خواهد شد.
در چنين شرايطى موسوى و كروبى هم، با موقعيت شناسى، فرصت را براى درخواست اجازه تظاهرات در سالگرد انتخابات رياست جمهورى رژيم مغتنم ديدهاند ما از آن بسيار استقبال مىكنيم و باند غالب را به جد به مراعات حقوق و سهميه و درخواست آنها در چارچوب همين نظام فرا مىخوانيم و بر ضرورت حفاظت و حراست از آنان در همين رژيم تأكيد مىكنيم.
-هر چند كه آقاى موسوى اشتباه محاسبه دارد و مىخواهد تحت عنوان «نخست وزير امام» هنوز نان بيات دوران سياه خمينى را در تنور ولايت گرم و قابل خوردن كند.
-هر چند كماكان خود را به استخوانهاى قربانيان جنگ ضد ميهنى آويخته و مىخواهد پتو پيچ كردن 450هزار دانش آموز با شعار «فتح قدس از طريق كربلا» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را «دفاع مقدس» جلوه بدهد.
- هر چند به عمد فراموش كرده است كه اغلب سران رژيم از قبيل رفسنجانى در بحثهاى كشاف «6+2»، اذعان كردهاند كه دست كم 6سال ادامه جنگ، بيهوده و براى هيچ بوده و فقط خمينى بر آن اصرار داشته است.
- هر چند كه بسيار بسيار، نگران روى آوردن جوانان به اقدامات خشن عليه رژيم است، و مكرر در مكرر، خاطرنشان مىكند «راهحلهاى اسلامى مسالمتآميز خداى ناكرده در اين جريانات فراموش نشود و جوانان هرگز به راهحلهاى خشن روى نياورند» و «بايد مراقب باشيم اتفاق نيفتد».
- هر چند كه از كيسه ملت ايران حاتم بخشى مىكند و مىگويد «حكومت مال همان كسانى باشد كه الان هست اما اين معيارهايى كه مطابق اسلام و فطرت است رعايت كنند». (آخر ذات نايافته از هستى بخش، كى تواند كه شود هستى بخش!).
آقاى موسوى سخاوتمندانه و مثل هميشه، قيمت حفظ خود در چارچوب ولايتفقيه را با پنجه كشيدن به روى مجاهدين مىپردازد؛ با پايبندى به مهمترين خط قرمز ولايتفقيه عليه نيروى خواهان سرنگونى رژيم، به خامنهاى لبيك مىگويد و مىفرمايد: «منافقين با اين جنايتهايى که در داخل کشور داشتهاند، با اين همکارىهايى که با صدام داشتند مردهيى شده بودند که ننگ ابدى بر پيشانى آنها مانده است».
آنگاه با هشدارى مشفقانه، از موضع دايه مهربانتر از مادر براى نظام ولايت. به ولىفقيه قاتل و باطل اندرز مىدهد: «شما وقتى فرزندان اين ملت که دو سه ميليونشان در يک روز يک خيابان را پر مىکنند به منافقين نسبت مىدهيد، آيا شما منافقين را تضعيف مىکنيد؟ يا نفاق را تقويت مىکنيد؟». «اين تقويت محارب و منافق است».
در اينجا هم اشتباه محاسبه دارد و گمان مىكند باند غالب كه او را اين چنين به تسليم و كرنش واداشته و به قول خودش «از كشتى نظام پياده» كرده است، منافع خود را نمىفهمد و گوئيا كه نيازمند رهنمودها و نصايح اوست! (اينجاست كه بايد گفت: كَل اگر طبيب بودى… ، ).
تا آنجا كه به ما مربوط مىشودبه آقاى موسوى مىگوييم براى حفظ خويشتن، تا هر كجا كه مىخواهد مىتواند به مجاهدين و به تمامى مقاومت ايران «بى دنده و ترمز» بتازد و در اين زمينه براى باند غالب كاسه داغتر از آش هم بشود!
اما «نخست وزير امام» دچار اشتباه محاسبه اساسى است. اودر گذشته سير مىكند. گمان مىكند در شرايطى كه در عراق شكنجهگاههاى مخفى مالكى يكى پس از ديگرى برملا مىشود؛ در شرايطى كه اشتباه استراتژيكى آمريكا در حمله به عراق بر همگان روشن شده و سياستمداران آمريكايى از جمله رئيسجمهور كنونى اين كشور هم به آن اذعان مىكنند؛ و در شرايطى كه دنيا به چشم مىبيند كه «ريشهكنى بعث» چماق رژيم ايران براى بلعيدن عراق است؛ كماكان مىتوان در تنور جنگ غيرعادلانه و ضدميهنى، نان «دفاع مقدس» پخت و در عين حال ماجراى ايران گيت و دريافت كلت و كيك از «استكبار جهانى» و دريافت سلاح از اسرائيل را كه ايشان شخصاً دستاندركار بودند، به باد فراموشى سپرد. خمينى و خامنهاى و موسوى در همان زمان مجاهدين و مقاومت ايران را به «استكبار جهانى» و «صهيونيسم بينالملل» نسبت مىدادند.
آقاى منتظرى پس از آتشبس تحميلى، درباره همين جنگ ضد ميهنى گفت:
«بايد حساب کنيم در ظرف اين ده سال… آيا جنگ را خوب طى کرديم يا نه؟ …
چقدر نيرو از ايران و از دست ما رفت، و چقدر جوانهائى از دست داديم که هر کدام يک دنيا ارزش داشتند و چه شهرهايى از ما خراب شد.
بايد اينها بررسى شود و ببينيم اگر اشتباهى کردهايم، اينها توبه دارد، و اقلا متنبه شويم که بعدا تکرار نکنيم. چقدر در اين مدت شعارهايى داديم که غلط بود و خيلى از آنها ما را در دنيا منزوى کرد و مردم دنيا را به ما بدبين کرد و هيچ لزومى هم براى اين شعارها نداشتيم.
اينها راه عاقلانهترى داشته و ما سرمان را پايين انداختيم و گفتيم همين است که ما مىگوييم بعد هم فهميديم که اشتباه کردهايم.
بايد بفهميم که اشتباه کردهايم و بعد بگوييم: خدايا، و اى ملت ايران، ما اينجا اشتباه کردهايم…
ما در جنگ خيلى اشتباه کرديم و خيلى جاها لجبازى کرديم و شعارهايى داديم که مىدانستيم نمىتوانيم آنرا انجام دهيم» (کيهان- 23/11/ 1367).
×××
موسوى البته اين را درست مىگويد كه در سركوب پاكترين و فداكارترين و آگاهترين فرزندان رشيد اين ميهن تحت عنوان «منافق»، چه قبل از قتلعام زندانيان سياسى و چه در اثناى آن، چيزى كم نگذاشته است. اگر اين «افتخار ابدى» است ارزانى ايشان باد و ما را تا به ابد همان آلوده نشدن به عباى چركين و ننگين ولايت و مقاومت تمامعيار در برابرآن كفايت است. از اصرار و الحاح او براى «تضعيف منافقين» هم باكى نيست و قبلاً آزمودهايم بهخصوص كه باند غالب در اين زمينه چيزى كم ندارد كه نيازمند راهنمايى او باشد.
به عكس، امروز صورت مسأله ما اين است كه چگونه مىتوان همين موسوى و كروبى را در برابر باند غالب و همين خامنه اى و احمدىنژاد تقويت كرد. چگونه مىتوان از يك سو باند غالب را به مراعات حقوق و حفاظت اينان در چارچوب همين نظام ننگين و نامشروع وادار نمود و از سوى ديگر چگونه مىتوان موسوى را به جلو و اندكى ايستادگى بيشتر و جدىتر هل داد. مهمتر اينكه چگونه مىتوان بساط ولايت مطلقه استبدادى را از بيخ و بن برانداخت و حاكميت مردم ايران را جايگزين حاكميت رجالگان و سفلگان عمامهدار نمود.
روزگارى مدعى حكومت الهى و دينى بودند. كار به آنجا رسيده است كه از عزت سحابى تا ژنرال آمريكايى (پترائوس) و مسلمان و مسيحى و كليمى هر يك به زبانى، فرياد برداشتهاند كه اين، نه حكومت دينى، بلكه حكومت اراذل و اوباش واقعى است.
به همين خاطر است كه از دعوت موسوى و كروبى براى تظاهرات در 22خرداد به غايت استقبال مىكنيم. جسارتاً ، نه فقط آن «دو سه ميليون جوان» مورد اشاره آقاى موسوى، بلكه تمام ملت ايران را هم با استدعا و خضوع فرا مىخوانيم، همانطور كه آقاى موسوى خواسته است در تظاهرات شركت كنند. خواسته ما فقط يك چيز است: آزادى بيان در شعار «مرگ بر اصل ولايتفقيه» در هر زمان و در هر مكان…
به شرط اينكه آقاى موسوى، با مجوّز يا بدون صدور مجوز از سوى باند غالب، از انجام تظاهرات به هيچ بهانهيى كوتاه نيايد. در برابر توپ و تشر ولىفقيه فرتوت، عقب ننشيند و رنگ نبازد تا 22بهمن تكرار نشود.
در اينصورت «خداى ناكرده» همين جوانان «محارب» قيل و قال راه مىاندازند كه:
«كشته نداديم كه سازش كنيم
رهبر قاتل رو ستايش كنيم».
بعدش هم «خداى ناكرده» خواهند گفت نقش موسوى خشكاندن و به عقب بردن جنبش و جوانان و مردمى است كه قصد دارند در خرداد ماه امسال خاطره سهرابها و نداها را زنده كنند. از اينرو آقاى موسوى مجدداً نبايد به بهانه اينكه اهل خشونت نيستند، ميدان را به سود خامنهاى و رئيسجمهور قلابى او خالى كند.
يادتان هست حتى كروبى هم درمناظره تلويزيونى 18خرداد سال گذشته از همين بيم داشت و مىگفت: «مى گويم والله بالله اگر مهندس موسوى فردا بگويد من نيستم به ضرر است. بايد هم بمانيم هر دويمان هم بايد بمانيم هرچى هم از تويش درآمد اما آقاى مهندس موسوى آيا خودش را براى آن دشواريها و مشكلات كاملاًًًًًًًً آماده كرده كه معلوم نيست بسرمان مىآيد و ادامه راه اصلاحات را».
×××
در پايان همين پيام، براى تضمين اين كه آقاى موسوى در تظاهرات اعلام شده 22خرداد دچار سستى و فتور نشود، من خواهم گفت كه چه بايد كرد. اما قبل از آن، از ذكر يك نكته مثبت و قابل توجه در رويكرد كروبى و موسوى با خاتمى نبايد فروگذار كرد.
سركرده پيشين سپاه پاسداران (سبزوار رضايى) خبر داده است: «در پى دعوت اخير مجمع روحانيان مبارز از كروبى و موسوى براى شركت در جلسه مجمع و بيان ديدگاه هايشان، شيخ اصلاحات به تندى به اين دعوت پاسخ داده است. وى ضمن رد اين دعوت، گفته است كه: ”اگر از تشنگى در حال مردن باشم و زنده ماندنم جز با گرفتن جرعه آبى از خويينيها و خاتمى ميسر نباشد، آن جرعه آب را هم نخواهم خواست!“ »
كروبى همچنين از «فرصتطلبى و معاملهگرى خاتمى نيز گله مىكند». از طرف ديگر «موسوى هم در پاسخ به اين دعوت، ضمن رد آن، ابراز مىدارد كه: مواضع من روشن است، نيازى به بيان آن در جلسه نيست؛ من از آقاى خاتمى گله دارم؛ مجمع بيانيه مىدهد اما يك بار و يك جا نامى از جنبش سبز نمىآورد».
نمىدانم كه اين خبر چه اندازه درست است. اما اگر صحت داشته باشد شايان تقدير است كه موسوى و كروبى سرانجام دست خاتمى را خوانده و از او به همين ميزان فاصله گرفتهاند. هشيار باشيد كه خاتمى به طمع رياست جمهورى در دور بعدى، تنها يك شياد و نفوذى خامنهاى براى توبه و تسليم و تخطئه و تخريب شمايان است.
×××
در آستانه 30خرداد 1389 كه سرآغاز سى امين سال مقاومت آزادىبخش با فاشيسم دينى و رژيم غاصب ولايتفقيه است، جوانان، دانشجويان، كارگران و زحمتكشان و زنان و مردان «محارب» با نظام ننگين ولايتفقيه و همه نيروهاى انقلاب دموكراتيك مردم ايران را فرا مىخوانم از بيستم تا سىام خرداد امسال، بهپا خيزند و براى تداوم و تضمين قيام سراسرى، تا آنجا كه در توان و امكان دارند، شعلههاى اعتراض و قيام و مقاومت آزادىبخش عليه ديكتاتورى را در سراسر ميهن اشغال شده برافروزند.
مرگ بر اصل ولايتفقيه
سلام بر خلق- سلام بر آزادى
رود خروشان خون شهيدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادى مردم ايران
ضامن پيروزى محتوم خلق ماست.
مسعود رجوى
7ارديبهشت 1389
فراخوان به خيزش و اعتراض
در آستانه 30خرداد و سالروز قيام سراسرى از 20 تا 30خرداد 1389
مسعود رجوي - رهبر مقاومت ايران |
درود و تهنيت به كارگران و زحمتكشان بهپاخاسته ايران در آستانه روز جهانى كارگر،
سلام و درود به كارگران و زحمتكشان قيام، بهويژه دانشجويان و جوانان مبارز و مجاهدى كه در اين هفته براى احقاق حقوق كارگران در پاسخ به فراخوان سازمان مجاهدين خلق ايران در همه جا بجانفشانى پرداختهاند،
سخن گفتن از ستم و سركوب و سبعيت، همچنانكه روايت چپاول و يغما در رژيم ولايت تازگى ندارد.
اكنون در مرحله پايانى عمر اين رژيم و جنگ گرگها با يكديگر، خود آنها، هر آنچه را كه ساليان درباره غارت دسترنج كارگران و لگدمال كردن حقوق مستضعفان مىگفتيم، برملا مىكنند. اين هم از علايم پايانى است.
آنچه تازگى دارد و اكنون همه به چشم مىبينند، در هم شكستن درمانناپذير طلسم ولايت و امواج بىوقفه حركت و خيزش و مرحله ريزش و اضمحلال و سرنگونى اين نظام نامشروع و ضدمردمى است.
آنچه تازگى دارد اجماع جهانى در مورد بىثباتى و شكنندگى رژيمى است كه از مدتها پيش به تاريخ ايران اضافه تحميل شده است. تا ديروز تنها مقاومت ايران بود كه از شرايط عينى و مرحله ريزش و اضمحلال و دوران پايانى سخن مىگفت اما امروز اين يك گواهى بينالمللى است.
به جد مىگويم اگر قيامى كه از يكسال پيش در جريان انتخابات رياست جمهورى رژيم آغاز شد از يك هدايت و رهبرى ذيصلاح ملّى و به دور از سازش و تسليمطلبى و بهدور از آلودگى ارتجاعى به خمينى و ولايتفقيه، برخوردار بود، امروز وضعيت بهكلى متفاوت بود.
اما به گفته قرآن، ملتها، خود احوال خويش را تغيير مىدهند.
كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. يعنى كه بايد خود بهپا خيزيم و وضعيت و موقعيت و حاكميت را تغيير بدهيم و بهاى آن را هم به تمام و كمال بپردازيم. با رود خروشان خون شهيدان و درد و رنج اسيران و با رزم جانان در نبرد آزادىبخش…
پس بر كارگران و زحمتكشان قيام است كه نقش و مسئوليت خود را دريابند، از گرگهاى عمامهدار كه اكنون در مرحله پايانى به گرگهاى كاغذى تبديل شدهاند، و از مزدوران آنها نهراسند، اشرفنشان ايستادگى پيشه كنند و بهجاى پشت كردن، به دشمن «بيا، بيا» بگويند.
سلام و درود به كارگران و زحمتكشان قيام، بهويژه دانشجويان و جوانان مبارز و مجاهدى كه در اين هفته براى احقاق حقوق كارگران در پاسخ به فراخوان سازمان مجاهدين خلق ايران در همه جا بجانفشانى پرداختهاند،
سخن گفتن از ستم و سركوب و سبعيت، همچنانكه روايت چپاول و يغما در رژيم ولايت تازگى ندارد.
اكنون در مرحله پايانى عمر اين رژيم و جنگ گرگها با يكديگر، خود آنها، هر آنچه را كه ساليان درباره غارت دسترنج كارگران و لگدمال كردن حقوق مستضعفان مىگفتيم، برملا مىكنند. اين هم از علايم پايانى است.
آنچه تازگى دارد و اكنون همه به چشم مىبينند، در هم شكستن درمانناپذير طلسم ولايت و امواج بىوقفه حركت و خيزش و مرحله ريزش و اضمحلال و سرنگونى اين نظام نامشروع و ضدمردمى است.
آنچه تازگى دارد اجماع جهانى در مورد بىثباتى و شكنندگى رژيمى است كه از مدتها پيش به تاريخ ايران اضافه تحميل شده است. تا ديروز تنها مقاومت ايران بود كه از شرايط عينى و مرحله ريزش و اضمحلال و دوران پايانى سخن مىگفت اما امروز اين يك گواهى بينالمللى است.
به جد مىگويم اگر قيامى كه از يكسال پيش در جريان انتخابات رياست جمهورى رژيم آغاز شد از يك هدايت و رهبرى ذيصلاح ملّى و به دور از سازش و تسليمطلبى و بهدور از آلودگى ارتجاعى به خمينى و ولايتفقيه، برخوردار بود، امروز وضعيت بهكلى متفاوت بود.
اما به گفته قرآن، ملتها، خود احوال خويش را تغيير مىدهند.
كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. يعنى كه بايد خود بهپا خيزيم و وضعيت و موقعيت و حاكميت را تغيير بدهيم و بهاى آن را هم به تمام و كمال بپردازيم. با رود خروشان خون شهيدان و درد و رنج اسيران و با رزم جانان در نبرد آزادىبخش…
پس بر كارگران و زحمتكشان قيام است كه نقش و مسئوليت خود را دريابند، از گرگهاى عمامهدار كه اكنون در مرحله پايانى به گرگهاى كاغذى تبديل شدهاند، و از مزدوران آنها نهراسند، اشرفنشان ايستادگى پيشه كنند و بهجاى پشت كردن، به دشمن «بيا، بيا» بگويند.
×××
جاى خوشوقتى است كه آقاى عزت الله سحابى هم به گفته خودش «در سنين آخر عمر» به برخى حقايق چشم گشوده و اكنون توان ملى كشور را «به سان قالبى يخ در دست دولت بىكفايت در حال ذوب شدن» مىبيند. او همچنين از «غم جانكاه ديگرى» سخن مىگويد كه «در خيابانها و زندانها بر فرزندان حقگو و حقطلب اين آب و خاک گذشته است». از آنچه در زندانهاى ولى امر مسلمين جهان! بر دختران وزنان زندانى مىگذرد. با «بازجويى مضاعف و مکرر و برخوردهاى مملو از توهين و افترا» براى اينكه «روحيهشان را بشکنند و پشت سرشان جهنمى بسازند که ديگر هيچ وقت هوس بازگشت به آن را نکنند».
مهندس سحابى سه هفته قبل نوشت: «اين برخوردها تا آن حد بوده است که برخى از اين بانوان از خدا طلب مرگ کردهاند… من نمىدانم بر حاکمان ما چه رفته است که براى حفظ قدرت دو روزه دنيايى اين طور قيد هرگونه اخلاق و مذهب را زدهاند و از هر روش وابزارى براى ادامه قدرت خود استفاده مىکنند… ، وقيحانهترين کلمات را براى بانوان به کار مىبرند و اعترافات دروغ از آنها مىخواهند. وا اسفا «دروغ» که در فرهنگ ملى و مذهبى ما بزرگترين گناه است، امروزه به سنت غالب زمانه تبديل شده، دولتمردان با لاف و گزاف به راحتى به مردم دروغ مىگويند و خيالات واهى داخلى و بينالمللىشان را صبح و شب با تکرار و تکرار مىخواهند به خورد مردم فهيم اين مملکت بدهند… متأسفانه همچنان در زندانها مىخواهند زندانيان زن و مرد را به دروغگويى وادارند والا يا تبعيد مىشوند و يا زير فشارهاى مضاعف مىروند».
سحابى مىافزايد: «خدايا تو شاهدى وعدهيى که انقلاب به ملت ما مىداد حکومت عدل علىوار بود… در حالى که آنچه حاکميت ما به نام دين على انجام مىدهد، آسانگيرى و گذشت از هر فساد و تباهى سياسى و اقتصادى و قتل و غارتى است که بعضى از خوديها در بانک و شرکت و بازار و يا کوى دانشگاه و زندان اوين و کهريزک انجام مىدهند و سختگيرى و فشار، آن هم با به کارگيرى انواع فشارها عليه زنان و مردان دستبسته و چشمبسته و بىگناهى است که اهداف و آمال و وعدههاى همان انقلاب را مطالبه مىکنند. اى خداى بزرگ، اى تغيير دهنده قلبها و فکرها، يا حال و روز ما را دگرگون کن يا مرگ مرا برسان».
حالا جالبتر اينكه سحابى رنجنامه 21فروردين 1389 خود را بهدرستى با بخشى از آيه 75 سوره نساء بهپايان مىبرد كه كامل آن به قرار زير است و آقاى سحابى خوب مىداند كه مجاهدين در برابر شاه و شيخ از همين جا آغاز كردند:
وَمَا لَكم لاَ تقَاتلونَ فى سَبيل اللّه وَالمستَضعَفينَ منَ الرّجَال وَالنّسَاء وَالولدَان الَّذينَ يَقولونَ رَبَّنَا أَخرجنَا من هَذه القَريَه الظَّالم أَهلهَا وَاجعَل لَّنَا من لَّدنكَ وَليًّا وَاجعَل لَّنَا من لَّدنكَ نَصيرًا
و شما را چه مىشود كه در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف به نبرد و پيكار بر نمىخيزيد؛ آنان كه زبان حالشان اين است كه بار خدايا ما را از اين ديار ستمگران خارج كن و از جانب خودت براى ما راهبرى و ياورى قرار بده.
×××
وضعيت رژيم غاصب و نامشروع ولايتفقيه به آنجا رسيده كه آخوند محمد يزدى كه يك دهه سردژخيم و رئيس قضائيه خامنهاى بود و هنوز هم براى خامنهاى سينه مىزند و تيغ مىكشد، مىگويد كه در داخل رژيم «برخى به منظور تضعيف جايگاه رهبرى قصد محدود كردن اختيارات ايشان را دارند».
آخوند مزبور كه رياست دبيرخانه خبرگان ارتجاع و رياست جامعه مدرسين قم را بر عهده دارد، 10روز پيش آشكارا اعلام كرد: «اصطلاحاتى نظير فتواى شورايى، اجتهاد شورايى، حق حاكميت، سازمانهاى بينالمللى و حقوقبشر از جمله كلماتى هستند كه بر اساس آن عدهيى براى محدود كردن اختيارات رهبرى از آنها استفاده مىكنند. آنها مىگويند براى كار ولى امر بايد مدت زمان تعيين كرد يا مجلس خبرگان مدت زمان هريك از رهبران را تعيين نمايد».
بله، اينها همان علايم دوران پايانى و نشانههاى غيرقابل انكار در هم شكستن هيمنه و طلسم ولايت است. به همين خاطر، شيخ محمد يزدى هشدار داد: «همگان بايد توجه داشته باشند كه فقط نظر رهبرى ملاك است و بايد آن را مد نظر قرار دهند و فريب اين افراد را نخورند».
×××
در آستانه تصويب قطعنامه تحريم در شوراى امنيت مللمتحد عليه ديكتاتورى آخوندى معاون وزارتخارجه آمريكا از تحريمهاى «حيرت آور» سخن گفت. اخطارهاى آمريكا و جامعه بينالمللى به رژيم در مقوله هستهاى و بمب اتمى، سراپاى رژيم را به لرزه در آورده است. ترس و وحشت از آينده را به وضوح مىتوان از حرفهاى خامنهاى و احمدىنژاد دريافت. ولىفقيه فرتوت برون رفت را در افزايش فشار و سركوب در اشرف از يك سو، و مصادره بىدنده و ترمز انتخابات عراق با همان الگوى احمدىنژادى از سوى ديگر، يافته است. بگذريم كه بالمآل، بر سر خودش خراب خواهد شد.
در چنين شرايطى موسوى و كروبى هم، با موقعيت شناسى، فرصت را براى درخواست اجازه تظاهرات در سالگرد انتخابات رياست جمهورى رژيم مغتنم ديدهاند ما از آن بسيار استقبال مىكنيم و باند غالب را به جد به مراعات حقوق و سهميه و درخواست آنها در چارچوب همين نظام فرا مىخوانيم و بر ضرورت حفاظت و حراست از آنان در همين رژيم تأكيد مىكنيم.
-هر چند كه آقاى موسوى اشتباه محاسبه دارد و مىخواهد تحت عنوان «نخست وزير امام» هنوز نان بيات دوران سياه خمينى را در تنور ولايت گرم و قابل خوردن كند.
-هر چند كماكان خود را به استخوانهاى قربانيان جنگ ضد ميهنى آويخته و مىخواهد پتو پيچ كردن 450هزار دانش آموز با شعار «فتح قدس از طريق كربلا» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را «دفاع مقدس» جلوه بدهد.
- هر چند به عمد فراموش كرده است كه اغلب سران رژيم از قبيل رفسنجانى در بحثهاى كشاف «6+2»، اذعان كردهاند كه دست كم 6سال ادامه جنگ، بيهوده و براى هيچ بوده و فقط خمينى بر آن اصرار داشته است.
- هر چند كه بسيار بسيار، نگران روى آوردن جوانان به اقدامات خشن عليه رژيم است، و مكرر در مكرر، خاطرنشان مىكند «راهحلهاى اسلامى مسالمتآميز خداى ناكرده در اين جريانات فراموش نشود و جوانان هرگز به راهحلهاى خشن روى نياورند» و «بايد مراقب باشيم اتفاق نيفتد».
- هر چند كه از كيسه ملت ايران حاتم بخشى مىكند و مىگويد «حكومت مال همان كسانى باشد كه الان هست اما اين معيارهايى كه مطابق اسلام و فطرت است رعايت كنند». (آخر ذات نايافته از هستى بخش، كى تواند كه شود هستى بخش!).
آقاى موسوى سخاوتمندانه و مثل هميشه، قيمت حفظ خود در چارچوب ولايتفقيه را با پنجه كشيدن به روى مجاهدين مىپردازد؛ با پايبندى به مهمترين خط قرمز ولايتفقيه عليه نيروى خواهان سرنگونى رژيم، به خامنهاى لبيك مىگويد و مىفرمايد: «منافقين با اين جنايتهايى که در داخل کشور داشتهاند، با اين همکارىهايى که با صدام داشتند مردهيى شده بودند که ننگ ابدى بر پيشانى آنها مانده است».
آنگاه با هشدارى مشفقانه، از موضع دايه مهربانتر از مادر براى نظام ولايت. به ولىفقيه قاتل و باطل اندرز مىدهد: «شما وقتى فرزندان اين ملت که دو سه ميليونشان در يک روز يک خيابان را پر مىکنند به منافقين نسبت مىدهيد، آيا شما منافقين را تضعيف مىکنيد؟ يا نفاق را تقويت مىکنيد؟». «اين تقويت محارب و منافق است».
در اينجا هم اشتباه محاسبه دارد و گمان مىكند باند غالب كه او را اين چنين به تسليم و كرنش واداشته و به قول خودش «از كشتى نظام پياده» كرده است، منافع خود را نمىفهمد و گوئيا كه نيازمند رهنمودها و نصايح اوست! (اينجاست كه بايد گفت: كَل اگر طبيب بودى… ، ).
تا آنجا كه به ما مربوط مىشودبه آقاى موسوى مىگوييم براى حفظ خويشتن، تا هر كجا كه مىخواهد مىتواند به مجاهدين و به تمامى مقاومت ايران «بى دنده و ترمز» بتازد و در اين زمينه براى باند غالب كاسه داغتر از آش هم بشود!
اما «نخست وزير امام» دچار اشتباه محاسبه اساسى است. اودر گذشته سير مىكند. گمان مىكند در شرايطى كه در عراق شكنجهگاههاى مخفى مالكى يكى پس از ديگرى برملا مىشود؛ در شرايطى كه اشتباه استراتژيكى آمريكا در حمله به عراق بر همگان روشن شده و سياستمداران آمريكايى از جمله رئيسجمهور كنونى اين كشور هم به آن اذعان مىكنند؛ و در شرايطى كه دنيا به چشم مىبيند كه «ريشهكنى بعث» چماق رژيم ايران براى بلعيدن عراق است؛ كماكان مىتوان در تنور جنگ غيرعادلانه و ضدميهنى، نان «دفاع مقدس» پخت و در عين حال ماجراى ايران گيت و دريافت كلت و كيك از «استكبار جهانى» و دريافت سلاح از اسرائيل را كه ايشان شخصاً دستاندركار بودند، به باد فراموشى سپرد. خمينى و خامنهاى و موسوى در همان زمان مجاهدين و مقاومت ايران را به «استكبار جهانى» و «صهيونيسم بينالملل» نسبت مىدادند.
آقاى منتظرى پس از آتشبس تحميلى، درباره همين جنگ ضد ميهنى گفت:
«بايد حساب کنيم در ظرف اين ده سال… آيا جنگ را خوب طى کرديم يا نه؟ …
چقدر نيرو از ايران و از دست ما رفت، و چقدر جوانهائى از دست داديم که هر کدام يک دنيا ارزش داشتند و چه شهرهايى از ما خراب شد.
بايد اينها بررسى شود و ببينيم اگر اشتباهى کردهايم، اينها توبه دارد، و اقلا متنبه شويم که بعدا تکرار نکنيم. چقدر در اين مدت شعارهايى داديم که غلط بود و خيلى از آنها ما را در دنيا منزوى کرد و مردم دنيا را به ما بدبين کرد و هيچ لزومى هم براى اين شعارها نداشتيم.
اينها راه عاقلانهترى داشته و ما سرمان را پايين انداختيم و گفتيم همين است که ما مىگوييم بعد هم فهميديم که اشتباه کردهايم.
بايد بفهميم که اشتباه کردهايم و بعد بگوييم: خدايا، و اى ملت ايران، ما اينجا اشتباه کردهايم…
ما در جنگ خيلى اشتباه کرديم و خيلى جاها لجبازى کرديم و شعارهايى داديم که مىدانستيم نمىتوانيم آنرا انجام دهيم» (کيهان- 23/11/ 1367).
×××
موسوى البته اين را درست مىگويد كه در سركوب پاكترين و فداكارترين و آگاهترين فرزندان رشيد اين ميهن تحت عنوان «منافق»، چه قبل از قتلعام زندانيان سياسى و چه در اثناى آن، چيزى كم نگذاشته است. اگر اين «افتخار ابدى» است ارزانى ايشان باد و ما را تا به ابد همان آلوده نشدن به عباى چركين و ننگين ولايت و مقاومت تمامعيار در برابرآن كفايت است. از اصرار و الحاح او براى «تضعيف منافقين» هم باكى نيست و قبلاً آزمودهايم بهخصوص كه باند غالب در اين زمينه چيزى كم ندارد كه نيازمند راهنمايى او باشد.
به عكس، امروز صورت مسأله ما اين است كه چگونه مىتوان همين موسوى و كروبى را در برابر باند غالب و همين خامنه اى و احمدىنژاد تقويت كرد. چگونه مىتوان از يك سو باند غالب را به مراعات حقوق و حفاظت اينان در چارچوب همين نظام ننگين و نامشروع وادار نمود و از سوى ديگر چگونه مىتوان موسوى را به جلو و اندكى ايستادگى بيشتر و جدىتر هل داد. مهمتر اينكه چگونه مىتوان بساط ولايت مطلقه استبدادى را از بيخ و بن برانداخت و حاكميت مردم ايران را جايگزين حاكميت رجالگان و سفلگان عمامهدار نمود.
روزگارى مدعى حكومت الهى و دينى بودند. كار به آنجا رسيده است كه از عزت سحابى تا ژنرال آمريكايى (پترائوس) و مسلمان و مسيحى و كليمى هر يك به زبانى، فرياد برداشتهاند كه اين، نه حكومت دينى، بلكه حكومت اراذل و اوباش واقعى است.
به همين خاطر است كه از دعوت موسوى و كروبى براى تظاهرات در 22خرداد به غايت استقبال مىكنيم. جسارتاً ، نه فقط آن «دو سه ميليون جوان» مورد اشاره آقاى موسوى، بلكه تمام ملت ايران را هم با استدعا و خضوع فرا مىخوانيم، همانطور كه آقاى موسوى خواسته است در تظاهرات شركت كنند. خواسته ما فقط يك چيز است: آزادى بيان در شعار «مرگ بر اصل ولايتفقيه» در هر زمان و در هر مكان…
به شرط اينكه آقاى موسوى، با مجوّز يا بدون صدور مجوز از سوى باند غالب، از انجام تظاهرات به هيچ بهانهيى كوتاه نيايد. در برابر توپ و تشر ولىفقيه فرتوت، عقب ننشيند و رنگ نبازد تا 22بهمن تكرار نشود.
در اينصورت «خداى ناكرده» همين جوانان «محارب» قيل و قال راه مىاندازند كه:
«كشته نداديم كه سازش كنيم
رهبر قاتل رو ستايش كنيم».
بعدش هم «خداى ناكرده» خواهند گفت نقش موسوى خشكاندن و به عقب بردن جنبش و جوانان و مردمى است كه قصد دارند در خرداد ماه امسال خاطره سهرابها و نداها را زنده كنند. از اينرو آقاى موسوى مجدداً نبايد به بهانه اينكه اهل خشونت نيستند، ميدان را به سود خامنهاى و رئيسجمهور قلابى او خالى كند.
يادتان هست حتى كروبى هم درمناظره تلويزيونى 18خرداد سال گذشته از همين بيم داشت و مىگفت: «مى گويم والله بالله اگر مهندس موسوى فردا بگويد من نيستم به ضرر است. بايد هم بمانيم هر دويمان هم بايد بمانيم هرچى هم از تويش درآمد اما آقاى مهندس موسوى آيا خودش را براى آن دشواريها و مشكلات كاملاًًًًًًًً آماده كرده كه معلوم نيست بسرمان مىآيد و ادامه راه اصلاحات را».
×××
در پايان همين پيام، براى تضمين اين كه آقاى موسوى در تظاهرات اعلام شده 22خرداد دچار سستى و فتور نشود، من خواهم گفت كه چه بايد كرد. اما قبل از آن، از ذكر يك نكته مثبت و قابل توجه در رويكرد كروبى و موسوى با خاتمى نبايد فروگذار كرد.
سركرده پيشين سپاه پاسداران (سبزوار رضايى) خبر داده است: «در پى دعوت اخير مجمع روحانيان مبارز از كروبى و موسوى براى شركت در جلسه مجمع و بيان ديدگاه هايشان، شيخ اصلاحات به تندى به اين دعوت پاسخ داده است. وى ضمن رد اين دعوت، گفته است كه: ”اگر از تشنگى در حال مردن باشم و زنده ماندنم جز با گرفتن جرعه آبى از خويينيها و خاتمى ميسر نباشد، آن جرعه آب را هم نخواهم خواست!“ »
كروبى همچنين از «فرصتطلبى و معاملهگرى خاتمى نيز گله مىكند». از طرف ديگر «موسوى هم در پاسخ به اين دعوت، ضمن رد آن، ابراز مىدارد كه: مواضع من روشن است، نيازى به بيان آن در جلسه نيست؛ من از آقاى خاتمى گله دارم؛ مجمع بيانيه مىدهد اما يك بار و يك جا نامى از جنبش سبز نمىآورد».
نمىدانم كه اين خبر چه اندازه درست است. اما اگر صحت داشته باشد شايان تقدير است كه موسوى و كروبى سرانجام دست خاتمى را خوانده و از او به همين ميزان فاصله گرفتهاند. هشيار باشيد كه خاتمى به طمع رياست جمهورى در دور بعدى، تنها يك شياد و نفوذى خامنهاى براى توبه و تسليم و تخطئه و تخريب شمايان است.
×××
در آستانه 30خرداد 1389 كه سرآغاز سى امين سال مقاومت آزادىبخش با فاشيسم دينى و رژيم غاصب ولايتفقيه است، جوانان، دانشجويان، كارگران و زحمتكشان و زنان و مردان «محارب» با نظام ننگين ولايتفقيه و همه نيروهاى انقلاب دموكراتيك مردم ايران را فرا مىخوانم از بيستم تا سىام خرداد امسال، بهپا خيزند و براى تداوم و تضمين قيام سراسرى، تا آنجا كه در توان و امكان دارند، شعلههاى اعتراض و قيام و مقاومت آزادىبخش عليه ديكتاتورى را در سراسر ميهن اشغال شده برافروزند.
مرگ بر اصل ولايتفقيه
سلام بر خلق- سلام بر آزادى
رود خروشان خون شهيدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادى مردم ايران
ضامن پيروزى محتوم خلق ماست.
مسعود رجوى
7ارديبهشت 1389